کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : علی اصغر یزدی     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن     قالب شعر : مربع ترکیب    

پَـرپَـر زدی و بـال و پَر تو رهـا نشد            آه…ای غریب، راه گلوی تو وا نشد

در ازدحـامِ زخـمِ تـنت نـیـزه جا نشد            از روی سیـنه تو چرا؟! شمـر پا نشد


با دست و پا زدن نفست تنگ می‌شود

بی‌حالی و نصیب سرت سنگ می‌شود

 دیــدی هِلال آب نـیـاورد و دیـر شد             دیدی که کهنه پیـرُهنت غرق تیرشد

دیدی تمام پوشـش تو یک حصیر شد            زینب کـنار جـسم تو یـکـباره پیر شد

طاقت بیار، لشکرت ای شاه می‌رسد

طاقـت بیـار، مـادرت از راه می‌رسد

ای‌کاش چوب کفر به ایمان نمی‌زدند            با خـیـزران به قاری قـرآن نمی‌زدند

آتش به خـیـمه‌های پـریشان نمی‌زدند            نیزه به پهلوی تو حسین جان، نمی‌زدند

از نـعـل‌ها سـراغ تنت را گـرفـتـه‌ایم

از دست «بـوریا» کـفـنت را گرفته‌ایم

: امتیاز
نقد و بررسی

بند زیر به دلیل تحریفی بودن مطالب کلا حذف شد

یک عده روی غارت سر شرط بسته‌اند            یک عده روی خُود و سپر شرط بسته‌اند

یک عده روی مشک قمر، شرط بسته‌اند            ای وای؛ روی زیور و زر شرط بسته‌اند

من تازیانه می‌خورم و تو نفس بگیر

برخیز و معجری که ربودند پس بگیر

زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

لـشـگـری آمده بـودند به یـغـمـا ببَـرند            قـطعه قـطعه بـدنی را به کجاها ببَرند

مـی‌کـشـیـدنـد تـنـی را تـه گـودالِ بـلا            نیّت این بود که تاب از دلِ زهرا ببرند


کـیـنه‌ها در دلشان از عـلی و آلٍ علی            قـصـدشان بود سـرِ زادۀ زهـرا ببَـرند

صف کشیدند اراذل همه با سنگ و کلوخ            با زدن تا که ثواب از حیِ یکـتا ببَرند

این حسین است که افتاده به صورت به زمین            کـوفـیـان آمـدنـد انگـار مـصّـلا ببَـرند

فارغ از غصّه و غم، هلهله وشادی بود            از دلِ خـویش رسیدند که غـم‌ها ببَرند

وقتِ غارت شده حالا نفَـسی تازه کنند            به اسـارت هـمـۀ دخـتـرکان را ببَـرند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد

پیرمردان به عصا بر بدنش ضربه زدند            تا که اجـری دو بـرابر ز تـقّـلا ببَـرند

ترسیم مصائب غروب عاشورا و شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مثنوی

ناگهان دشت بلاخـیز پُر از هلهـله شد            کوفه با شام سر غارت ما یک دله شد
تب غارت به همه دشت سرایت می‌کرد            با سرت خولی نامـرد تجارت می‌کرد


از خدا بی خـبران هیچ ندارند احساس            معجرم دل نگران است کجایی عباس؟
آتـش و دود که سـمت حـرمت می‌آمد            نـیـزه‌ای بود که سمت حـرمت می‌آمد
جای یک نیزه به پهلوی سکینه می‌سوخت            خیمه در آتش کـیـنۀ مدیـنه می‌سوخت
دست از جیب خیانت همه بیرون کردند            گوش‌ها را به خشونت پُر از خون کردند
هر که در غائله بی‌بهره ز گودال شده            دسـت او طالـب ارزانی خـلخـال شده
در هـیاهـوی حـرم پیرهـنت را بردند            نیمه شب بود عـقـیق یـمنت را بـردند
قطره‌ای آب حرم را چه مشوش کرده            این رباب است سر قبر علی غش کرده

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن تحریفی بودن حذف شد؛ همانگونه که بسیاری از علما و محققین همچون علامه بیرجندی؛ شیخ عباس قمی و .... در کتب کبریت احمر (ص ۱۴۱) منتخب التواریخ ( ص ۲۲۴) مقتل تحقیقی (۲۲۹) پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا (ص ۲۴۰) و .... تصریح شده است موضوع نبش قبر و سر به نیزه زدن حضرت علی اضغر صحت ندارد و تحریفی است این قصۀ جعلی و ساختگی برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ریاض القدس آن هم بدون هیچ استنادی تحریف شده است « کتاب ریاض القدس توسط علما و محققین تاریخی جزء کتب تحریفی معرفی شده است»؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

گرد خـیـمه خـبـر تـلـخ تری می‌گردد            نـیـزۀ حـرمـلـه دنـبـال سری می‌گردد

زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : عماد بهرامی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

با پنجه زلف حاجی ما را به هم زدند            اعمال حج و سعی صفا را به هم زدند

بر سجده سر گذاشت که خلوت کند کمی            با ضرب نیزه حال دعا را به هم زدند


رَمْیِ سـتـون کـعـبـه نـمـودنـد در مِـنا            در قـتـلـگـاه رسـم مـنـا را به هم زدند

ذبح عـظـیم تـشـنه به مسلخ روانه شد            از پشتِ سر زدند و بنا را به هم زدند

با ضـربـۀ دوازدهـم در کـمـال صبـر            از زیر و رو گلو و قفا را به هم زدند

جـوشید خـون زمزمِ زهـرا از آن گلو            با خنده حُزن زمزمه‌ها را به هم زدند

در رَحـل قـتـلگاه شـیـاطـین بی‌وضـو‌            تـرتـیـب آیـه‌هـای خـدا را به هم زدند

بعد از صفا و مروه به تقصیر یک لعین            رخـسار دست شـاه ولا را به هم زدند

وقـت وداع پـیـکــر شـاه و مـخـدرات            با هـلهـلـه طـواف نـسا را به هم زدند

در کـوچـه‌های شـام پـیـمـبـر نـدیـده‌ها            طرح و نمای رأس جدا را به هم زدند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن داستان ساربان تغییر داده شد؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

بعد از صفا و مروه به تقصیر ساربان            رخـسار دست شـاه ولا را به هم زدند

زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : وحید محمدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

این تـیـغ ها نـظـام تنت را به هم زدند            تـرکـیب صـورت و بـدنت به هم زدند

تـیـزی نـیـزه‌های پُـر از خـشم شامیان            تصویر کـهـنه پیـرهنت را به هم زدند


تنها هجـوم نـیـزه و شمـشـیر بس نبـود            با سـنگ شـیـوۀ زدنـت را به هم زدنـد

باران سنگ‌های پُر از بغض مرتضی            دنـدان و دنـده و دهـنت را به هم زدند

وقت هجوم و غارت جسمت حسین من            آری حـرامـیان کـفـنت را به هم زدنـد

رحمی نشد به پیکر بی‌جانت ای حسین            با نعل تازه جسم و تنت را به هم زدند

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در غروب روز عاشورا

شاعر : علی بهرامی نیا نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

سر بُـریـدند تو را هـلهـله بر پا کردند            عده‌ای نیز به یک گوشه تماشا کردند

ز بـلـندی تـل از دور خـودم مـی‌دیـدم            نانجـیـبان به سر رأس تو دعوا کردند


به تلاطم شدم آن لحظه که دیدم اعداء            گـرۀ پـیـرهـنـت را ز جـفـا وا کـردنـد

گاه نیزه به تنت سخت فرو رفت ولی            عاقبت با کمک از هم به تنت جا کردند

دائماً ورد لب دخـتـرکت این شده بـود            من بمـیـرم چـقـدر ظلـم به بابا کـردند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن حذف شد ضمناً دغدغه اهل بیت غارت زیور آلات نبوده است که آن را پنهان کنند و ... بلکه حفظ حرمت اهل بیت بوده است

زیـور آلات ز انظـار نـهـان کردم من            خولی و زجر و سنان؛ آه که پیدا کردند

ترسیم مصائب غروب عاشورا و شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : میلاد حسنی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

مقـتل به فصل ذبح عـظیم خـدا رسید            راوی داسـتـان به غـروب مـنا رسید

پیچید بانگ هَل مِن مردی میان دشت            او یار خواست لشگر تیـر از هوا رسید


افـتـاد بر زمـین تن مـجـروح آفـتـاب            بـاد مـخـالـف آمـد و ابــر بـلا رسـیـد

بازی تـیر و نیـزه و خـنجـر تمام شد            وقت هـنرنمایی سنگ و عـصا رسید

از تـل زیـنـبـیـه ســرازیـر شـد زنـی            آری رسید خـواهـرش اما کجا رسـید

جایی‌که حنجری شده درگیر خنجری            جایی‌که جـان او به لب تـیغ ها رسید

جشن است! دور هلهله‌ها هم گذشت و حال            هـنگـام پـایکـوبی اسـبـان فـرا رسـید

برگـشت اسب شاه ولی شاه برنگشت            ساحل گریست، کشتی بی ناخدا رسید

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر تغییر داده شد! لازم به ذکر است همانگونه که در کتب نفس المهموم ص ۳۳۱، وقایع الایام ص ۴۵۹، ناسخ التواریخ ص ۵۰۷، پژوهشی نو در بازشناسی مقل سیدالشهدا ص ۲۷۰ و ... آمده است تا قرن دهم هیچ نامی از ذوالجناح نیست و این نام برای اولین بار در کتاب روضة الشهدا آمده است، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین‌جا کلیک کنید.

برگشت ذوالجناح ولی شاه برنگشت            ساحل گریست، کشتی بی ناخدا رسید

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام در قتلگاه

شاعر : محسن صرامی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

نشـنید کسی سوز صدای سخـنم را            دیـدنـد ولی لحـظـۀ پـرپـر شـدنم را

مشغول دعا بودم و مشغول مناجات            بستـند به سرنیـزه سنان‌ها دهـنم را


با ضربۀ شمـشیر جـدا کرد حرامی            بر سـیـنۀ من دست عزیز حسنم را

در پیش دوتا چـشم تر مـادرم آن‌ها            بردند به غـارت ز تـنم پـیـرهنم را

پس حمزه کجائی که بیائی و ببـینی            مثله شدن تک تک اعضای تـنم را

در قتلگه آمد پس از این واقعه زینب            حق داشت که زینب نشناسد بدنم را

با دست خودم هدیه به او دادم و رد کرد            آنکس که چنین برد عـقـیق یمنم را

پُـر بود شکم‌ها همه از نان حرام و            نـشنـید کسی سوز صدای سخـنم را

: امتیاز

مصائب گودال قتلگاه سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : مجید قاسمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

دست بر قبضۀ خنجر زد وآمد سویش            بین گودال دو زانو شده رودر رویش

دست را بر بدنش می‌زد و با خیره سری            امتحان کرد به رگهای گـلـو چاقـویش


سـایـۀ پنـجـه دسـتـی طـرف سـر آمـد            تا که بر هم بزند حالـت در گـیسویش

سنگ را مثل سر نیـزه تراشـش دادند            تا که جـاگـیـر شود بـر لـبـۀ ابـرویش

آن قدر خون ز هر روزنه‌ای جاری بود            که نـشد تـکـیه نـمـاید به سر زانـویش

لشکـر او وسـط عـلـقـمه از هم پاشـید            آنکه بر خاک شده هم عـلم و بازویش

رمقی نیست دگر؛ نیزه و سنگش نزنید            این روا نیست کسی پا بنهد بر رویش

خنجر آماده شد و فاطمه از راه رسید            و فضا پر شده از رایحۀ خوش بویش

رفت تا نیـزه ز پهلوی حسیـنش بکشد            تازه شد در نظـرش درد سر پهلـویش

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : احمد شاکری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

خدا کـنـد به دلت آب هم تکـان نـخورد            نـشسته‌ام که غـباری به پلکـتان نخورد

تو خوب باش فـدای سـرت، سر زینب            تو باش باغ دلم سیـلی از خزان نخورد


امـیـر امـر نـمــوده به بـادهــا امــروز            که روسری ز سر دختران تکان نخورد

دلـت نـیـامـد و مـن هــم دلـم نــمـی‌آیـد            مسیر روضه به شیرخواره ناگهان نخورد

خدا کـند که بـگـیرد دعـای من امـروز            خدا کـند که مسیرت به ساربان نخورد

اگر چه مادرمان روضه خوانده از گودال            سرت به نیزه و شمشیر توأمان نخورد

و کـاش عـصر دهـم پـای ناقـۀ عـریان            دوباره چشم من آنجا به این سنان نخورد

بـمان کنار عـزیزم که دخـترت روزی            هزار ضربۀ سیلی از این و آن نخورد

کـنـار چـشم ربـاب و میان بـزم شراب            خدا کند که لبت چوب خـیزران نخورد

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

خدا کـنـد به دلت آب هم تکـان نـخورد            نـشـسـته‌ام غـبـاری به پـلکـتان نـخورد

با توجه به اینکه تصریح بر شش ماهه بودن در کتب تاریخی متقدم و معتبر نیامده است و این موضوع برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ذخیرة الدارین آمده است لذا بیت زیر تغییر داده شد،جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

دلـت نـیـامـد و مـن هــم دلـم نــمـی‌آیـد            مسیر روضه به شش ماهه ناگهان نخورد

زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : محمد رضا سروری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : چهارپاره

حرف رفتن مزن ای یار دلم می‌شکنـد            در عـزای دو عـلمـدار علـم می‌شکـنـد

شـانه‌هـای به عـزا مـتـصلـم می‌شکـنـد            پـایـه‌های بـدنـم آب و گِـلـم مـی‌شـکـنـد


حرف رفتن مزن ای یار مرا می‌سوزی            شیـون و ناله فقـط بر دو لـبم می‌دوزی

فـکـر تـنهـایـی بعـد از تـو مــرا آزارد            شعـلـه‌ها در دل آتـش زده می‌افـروزی

من که غربت زده‌ای بی‌کس و دور از وطنم            از جـدایی تو مگـو تاب نمـانـده به تـنم

با وداع گفتن خود قلب مرا خون کردی            خیره در چشم تو از عمق درون ناله زنم

من که از کودکی‌ام همدم و یارت بودم            هرکجـا رفتی و بودی به کنـارت بودم

جان من بستـه به جـان تو چنـان آئـینـه            کـن تــرحّـم بـه دلــم آیــنـه‌دارت بـودم

مگـو با زینب دلخـون ز جدایی سخنی            که برادر به کـلامت دل من می‌شکـنی

نه توانی که ببـینـم سـرِ تو بـر سـرِ نی            نه قـراری که ببـینم به زمیـن پاره تنی

از نگاهـم به نگاهت، نگهـم می‌خـوانی            راز دلبستـگی‌ام را به خـودت می‌دانی

مادرم کرده وصیّت به من هنگام وداع            زیـنبـم بر سر پـیـمـان حسیـن می‌مـانی

چشم پُر اشک من از خون دلم لبریزست            آسـمـان نـگـهـم اَبـر غــم پـائــیــزسـت

با خداحافظـی‌ات خیمه سراسر غـم شد            در مقابل سپـه دشمن ما خـون ریزست

می‌روی جانب میدان و نگاهت با ماست            دانم حتی به صف حادثه آهت با ماست

با رقیـه به سکـیـنـه چه بگـویـم بی‌تـو؟            بر سر نیزه دو چشمان به راهت با ماست

گرچه در وقت وداع گریه سبب‌ساز نشد            مانـع رفـتـن فـرمـانـده ز پــرواز نـشـد

سروری شرح غم حضرت زینب برگو            بی‌غمـش هیـچ دلی مرثـیـه پرداز نـشد

: امتیاز

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : حسین بادروج نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل قالب شعر : مثنوی

گـسـسـتم از هـمه دلـبـسـتـگی‌هـا            به سـر آمد غـم و دلخـستـگـی‌ها
بـه سـر آمـد غـم دیـریـن دیــدار            رسـیـده لـحـظـۀ شـیـریـن دیـدار


زنـان و کــودکـان را وا نـهــادم            مـیـان دشــمـنـان تــنـهـا نـهــادم
به سـویت آمـدم تـنهـاتر از پیش            رهاتر، تشـنه‌تر، شیداتر از پیش
قــبـولـم کـن بـه قـربـانـی خـدایـا            خـلـیل‌ات را به مـهـمـانی خـدایا
عجب قـرب و بهـایی دارد اینجا            عجب سعی و صفایی دارد اینجا
گلوی تشنه‌ام را اشک ساقی‌است            مرا تا دوست یک شمشیر باقی‌است
به صحـرای دلـم پـیچـیـده بویت            الـهی تـشـنـه در راهـم به سویت
گشودم سوی تو بال و پر ای دوست            تنـم بیزار از بار سر ای دوست
نـدارم شکـوه از زخـم سر و تن            و از تـنـهـایـی و انـبــوه دشـمـن
نه غـربت می‌کـنـد انـدوهگـیـنـم            نـه داغـی می‌نـشـانـد بر زمـیـنـم
تکـاپـو کـرد خـصـم تـیـره دل تا            بـجـنـبـانـد دل نـسـتــوهـم از جـا
ولی هـر بار پـا بـرجـا تـرم دیـد            صبور و سخت و بی‌پروا ترم دید
بسی کـوشـید از شـورم بـکـاهـد            نمی از عـشق منـصـورم بکـاهد
نمی‌فـهـمـیـد مـا شـور آفـریـنـیـم            امــــام اولــیــن و آخـــریــنــیــم
نمی‌فـهـمـید مـعـصوم از گـنـاهم            نـگـردد هـیـچ خـاری سـد راهـم
گـمـان مـی‌کـرد مـن بی‌تـاب آبـم            نـمـی‌دانـسـت بـاران و سـحــابـم
نمی‌فـهـمید روح آب، زهـراست            چراغ زندگانی روشن از ماست
نـدارد عـزم من آهـنـگ سـسـتی            نمی‌گـیـرد شـتـابم رنگ سـسـتی
دمـی آسـوده و آسـودن هـیـهـات            حسین و یک قدم برگشتن هیهات
به اشک زینب نـسـتـوه سـوگـنـد            به عزم و طاقت چون کوه سوگند
به گـلـبـرگ گـلـوی اصـغـر مـن            بـه عــبـاس دلـیــر و اکـبــر مـن
قـسـم بـر اشـک زین الـعـابـدیـنم            بـه مــردان حـمــاســه آفــریــنـم
که من از یک دم بی‌دوست سیرم            اگـر سـر مـی‌دهـم مـنـت پـذیـرم
مرا عزمی به پهنای غدیر است            مرا در پیش حجّی بی‌نظیر است
سراپا غرق نور و عشق و شورم            محمد در حـرا، موسی به طورم
من از زنـدان تن خوشـنام رستم            من از میـقـات خون احرام بستم
حرامم باد ماندن دیگر ای دوست            بجز در خون شکفتن دیگر ای دوست
حـرامـم بـاد پـیــونـد ســر و تـن            حـرامـم بـاد بـر پــای ایـسـتـادن
مـقـدر شـد مـرا احــرام ایـنـجــا            یکی از خون یکی از خاک صحرا
به باغ مـقـتـلم بوی بهـشت است            محقق شد هر آنچه سرنوشت است

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در عصر عاشورا

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

می‌بـیـنم از نسـیم سـبک‌تـر شده تـنت            از بسکه تکّـه تکّـه مکـرر شـده تنت
با سی هـزار حرمـله تنها شدی و بعد            تصویر چـند تا علی اصغـر شده تنت


دل‌کـند می‌شـوند مگـر از تو نـیـزه‌ها            بـر دست‌های نـیـزه کـبـوتر شده تنت
هرگز کسی به ارباً و اربایی تو نیست            بـدتـر ز پیـکـر عـلی اکـبـر شده تنت
دورت هزار نیزۀ وحـشی کـمین زده            در کـیـنـه‌زار حـمزۀ دیگـر شده تنت
تا هر قـبیله مشق نـویسد به پـیکـرت            چون صفحه‌های پـارۀ دفـتر شده تنت
یک ضربه نه دو ضربه نه وقتی که ضربه‌ها            رأس دوازده شـده بـی‌سـر شـده تـنت

: امتیاز

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام با حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

دلت می‌لرزد از فریادهای آخرم برگرد            دلم می‌لرزد از خون گریه‌های خواهرم برگرد

مرا بگـذار در گودال با سر نیـزه‌ها تنها            نبینی نیزه کاری تا شود بال و پرم برگرد


برو جان تو و جان صلابت‌های معجرها            تویی بعد از من و عباس امید حرم برگرد

نگاهت را بگیر از چشم‌های من خداحافظ            ببین که شمر پرسه می‌زند دور و برم برگرد

نفس هایم به آخر می‌رسد طاقت نداری تو            ببینی کُندی خنجر به زیر حنجرم برگرد

برایت سخت خواهد بود از نزدیک این صحنه            چه خواهد کرد تاب پنجه با موی سرم برگرد

هنوز از ضربه‌هایش چند تای دیگری مانده            شده وقت حسینم وا حسینِ مادرم برگرد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن رفتن دختر امام حسین در نیمه شب به قتلگاه حذف شد

گلی گم کرده بودی گر که امشب در دل صحرا            بیا گـودال دنـبالـش بیا با دخـترم برگرد

ترسیم وقایع و مصائب قتلگاه سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : مجید رجبی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

مـقـتـل از خـون تنِ تو شـبـیـه دریـا بـود            خواهـرت دید که چه غـائـله‌ای برپا بود

دور گـودال همه دور و برت جمع شدند            نیمه‌جان بودی و بر گِرد تنت غوغا بود


تو زمین خوردی و زینب به زمین خورد حسین            به سرت سنگ زدند، خواهر تو آنجا بود

نیزه و تیـر ز هـر سـو به سویت می‌آمد            اثـر تـیــر روی ســیــنـۀ تـو پــیــدا بـود

نـاگـهـان ولــولـه در عــالـم بـالا افــتــاد            نیـزه‌ای گـشـت بـلـند و سـر تو بـالا بـود

کهـنه پیـراهـن تو دردسـری بود حـسـین            بر سـر غـارت پـیـراهـن تـو دعـوا بـود

ناله‌ای می‌رسد از گوشۀ گودال به گوش            به گـمـانم که حسین مادر تـو زهـرا بود

حرمله شمر سنان خولی و اخنس جمعند            همگی یک طرف و خواهـر تو تنها بود

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد وزنی و سکت موجود در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

تو زمین خوردی و زینب به زمین خورد حسین            به سرت سنگ زدند و خواهرت آنجا بود

ناله‌ای می‌رسد از گوشۀ گودال به گوش            بـه گـمـانـم نــالـۀ مــادر تـو زهــرا بـود

ترسیم وقایع و مصائب قتلگاه سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : مجید رجبی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

یک لشکر و یک جسم در خون آرمیده            دارد نظاره خـواهـری قـامت خـمیده

شمشیر و نیـزه گرد او گرم طـوافـند            زینب نـظـاره می‌کـند با اشـک دیـده


ناگاه مقـتـل همچنان دریای خون شد            بر نیـزه شد یکـباره یک رأس بُـریده

فـریـاد بر آمـد هـمـه تکـبـیر گـفـتـنـد            دیدند همه رنگ از رخ زینب پـریده

پـیـراهـنش را گرگهـا یـغـمـا نمـودند            حالا پس از آن نـوبت خـاتـم رسـیـده

گفتم بگویم بعد از این از حال زینب            شد جاری از نوک قلم خون بر جریده

نا گه قـلـم بگـشود لب را چنین گفت:            شاعـر بـیا بـگـذر ز پـایـان قـصـیـده

: امتیاز

ترسیم وقایع و مصائب قتلگاه سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : ناصر دودانگه نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

سر به روی نیزه رفت و تن نداشت            جسم درهم زیر و رو کـردن نداشت

بـد سـلـیـقـه بـودن غــارتـگـر اسـت            ورنه کهـنـه پـیـرهـن بُـردن نـداشت


نـــیــزه‌هـا بــا نـیـت قُــرب آمــدنــد            حـنجـرش نـای نـزن گـفـتـن نـداشت

پـیـر مـردی که زدی، لـعـنت به تـو            پـیـکـر پـاره عـصا خـوردن نـداشت

شـاه مــا از مــادرش شــرمـنـده شـد            پـیکـرش یک جای بـوسـیدن نداشت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

پـیـر مـردی که زدی، خـیرت قبول            پـیـکـر پـاره عـصا خـوردن نـداشت

ترسیم وقایع و مصائب قتلگاه سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : ناشناس نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

گفته بودی مرگ در بستر برایت خوب نیست            دیدن تنهایی خواهر برایت خوب نیست

پیرهن کهنه به تن کردی برایت خوب بود            این عقیق سرخ و انگشتر برایت خوب نیست


هر قَدَر شمشیر خوردی بیشتر گفتی علی            ذکر نام نامی حـیدر برایت خوب نیست

از جلو سخت است می‌دانم ولیکن صبر کن            در نیاور تیر را از پَر، برایت خوب نیست

سن و سالت رفته بالا آه دست و پا زدن            زیر نعل اسب یک لشگر برایت خوب نیست

غیرت الـلهی و می‌دانـند این نامحـرمان            دیدن اشک و غمِ کوثر برایت خوب نیست

سمت گـودال آمده با قـامتی خـم فـاطـمه            باز می‌گویی: نیا مادر! برایت خوب نیست

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و همچنین عدم رعایت توصیه‌های علما و مراجع تغییر داده شد، در بحث غارت معجرها دو نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد ۱ـ موضوع غارت معجر بر فرض بر اینکه صورت گرفته باشد با آنچه متاسفانه بصورت عام در اشعار آورده می‌شود بسیار متفاوت است، لازم است بدانیم در عرب آن زمان قسمتی از حجاب زنان (معجر)، پارچه‌ای بوده که در مقابل صورت قرار می‌گرفته و این جزء حجاب بوده است؛ همچنان‌که هم اکنون نیز در عراق، عربستان و بسیاری از کشورهای اسلامی این‌گونه حجاب دارند، از این‌رو حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خطبه‌اشان در مجلس یزید فرمودند: وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ؛ دختران سول خدا را با صورت باز، شهر به شهر در معرض دید مردم قرار دادی! لذا آنچه در غارت معجرها مطرح است حذف این روبند صورت‌ها بوده است نه اینکه نعوذ بالله اهل بیت کشف حجاب شده‌اند همچنان که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها هم بر همین موضوع اشاره می‌کنند که خود این نیز مصیبت بسیار بزرگ و دردناکی است ۲ـ گفتن و یادآوری غارت معجرها حتی در حد همان روبند صورت شایسته و سزوار اهل بیت نیست!!!  آیا اگر خود ما روزی ناموسمان به هر دلیلی همچون باد و... برای لحظاتی نتوانند حجاب خود را حفظ کنند آیا دوست داریم که یکسره به ما متذکر شوند که در فلان روز چادر خواهر، مادر و یا همسرمان را باد برده و ....  آیا ما از تکرار این حرف ناراحت نمی‌شویم؟؟ پس به هیچ وجه شایسته نیست این فاجعۀ تلخ را حتی بر فرض صحت آن بازگو و تکرار کنیم!!!

غیرت الـلهی و می‌دانـند این نامحـرمان            دیدن اطفال بی‌معجر برایت خوب نیست

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در وداع با برادر

شاعر : موسی علیمرادی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

کمی آرام برو کم شود این خون جگری            برده‌ای دل زهمه کاش ز من جان ببری
من هـنـوزم به دلـم مـانده تمـاشات کنم            چـقـدر زود شـد ایـام وصـالت سـپـری


با تن پـرپـر اکـبـر چـه وداعـی کـردی            بی‌عصا مانده‌ای ودست به روی کمری
تک تک اهل حرم دست به دامان توأند            سرپـیـری چـقـدر نـاز تو بـایـد بخـری
مثل زهرا به سرت شانه کشیدم ای‌کاش            که نیـفـتد سر گـیـسوی تو دست دگری
نـا امـیــدم کـه تـو را بـاز بـبــیـنـم امـا            روی تل منـتـظرم تا که بگـیرم خـبری
چادر خـاکی من را نـتکان گـریه نکـن            که مـهـیا شـده‌ام بگـذرم از هـر گـذری

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن داستان ساربان حذف شد؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

سـاربـان مـی‌نـگـرد بـد بـه دلـم افـتـاده            می‌روی کاش که انگشتر خود را نبری

ترسیم وقایع قتلگاه و شهادت سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : سید علی احمدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

جز خاک و خون برای تن خود کفن نداشت            گـیرم کـفن برای تنـش بود، تن نداشت

شرمنده شد که خواهر او بی‌نصیب ماند            جـایی برای بـوسۀ او بـر بـدن نـداشت


»ما را ببر به سوی وطن» را سکینه گفت            اما به غـیر خـانۀ قـبـرش وطن نداشت

ای کاش تیر و نیزه و شمشیر بود و بس            ای کاش جمع لشکرشان، بد دهن نداشت

دشمن برای منطق فرزند و خواهرش            جز چوب خشک، پاسخ دندان شکن نداشت

یعقوب شهر، چشم خودش را سپید کرد            یـوسف ولی برای شـفا پیـرهن نداشت

: امتیاز

مدح و مرثیۀ سیدالشهدا علیه السلام ( مناجات اول جلسه)

شاعر : علی اصغر یزدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

در قـتـلگاه چـشـم تو سمت خـیام بود            دعـوا بـرای غـارت رأس امـام بـود

ای کاش مانـده بود لـباسی که داشتی            شـایـد بـرای مــادر تـو الـتــیـام بـود


می‌گفت شمر بعد علی اصغرش حسین            دیگر توان نداشت و کارش تمام بود

آقـا بـبـخـش، زیـنـب اگـر دیـر آمـده            در قـتـلگاه دور و برت ازدحـام بود

فـرمـود تـا امــام عـلـیـکـن بـالـفـرار            بـهـر مـخـدرات فــرار الـتــزام بـود

عدل علی به کینۀ این قـوم علتی‌ست            این قـوم پست در صـدد انـتـقـام بود

رأسی که چوب خورد به دندان وبرلبش            آیـه به آیـه صوت رسـایـش پیام بود

گیسوی او به قامت نی ناله می‌سرود            بر اهـل بـیت سایـۀ او مـسـتـدام بـود

: امتیاز